کبوتر و آسمان

ژانویه 9, 2009

بگذار سر به سینه‌‌ی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده‌ی سر در کمند را
بگذار سر به سینه‌ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته‌جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم آنچنان که اگر ببینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با مَنَت
تو آسمان آبی و روشنی
من چون کبوتری که پَرَم به هوای تو
یک شب ستاره‌های تو را دانه‌چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه‌ی شراب
بیمار خنده‌های تو‌ام بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی گرم‌تر بتاب

کبوتر و آسمان – فریدون مشیری

سپتامبر 13, 2008

غنچه با دل گرفته گفت:
زندگی
لب زخنده بستن است
گوشه ای درون خود نشستن است
گل به خنده گفت
زندگی شکفتن است
با زبان سبز راز گفتن است
گفتگوی غنچه وگل از درون با غچه باز هم به گوش می رسد
تو چه فکر میکنی
کدام یک درست گفته اند
من فکر می کنم گل به راز زندگی اشاره کرده است
هر چه باشد او گل است
گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است!

رازی…

سپتامبر 12, 2008

رازی در شرح حال خودش نوشته است: «حوصله من در کسب دانش به آن اندازه بود که در یک فن، بیش از 20 هزار ورقه با خط ریز نوشتم و 15 سال از عمر خود را شب و روز برای نگارش کتاب «الحاوی» صرف کردم و بر اثر همین کار، قوه بینایی ام ضعیف شد و عضله دست راستم گرفتار سستی شد و از خواندن و نوشتن محروم شدم. با این حال از طلب باز نمانده ام و پیوسته به یاری این و آن می خوانم و به کمک ایشان می نویسم». می گویند وقتی در آخر عمر از او خواستند تا چشم‌های خودش را مداوا کند، گفت: «دنیا را آن‌قدر دیده‌ام که دیگر از آن خسته شده‌ام».

همشهری جوان، شماره 177

ماهی سیاه کوچولو

فوریه 20, 2008

فعلنه داستان ماهی سیاه کوچولو* نوشته صمد بهرنگی رو بخونید تا بعد…

جیپسی کینگ

فوریه 13, 2008

Gipsy King - Amor Mio

Amor mio
Amor mio por favor
Tu no te vas
Yo cuentare a las horas
Que nadia hoy

Vuelve
No volvere no volvere no volvere
No quiere recordan
No queire recordan

Vuelve
No volvere no volvere no volvere
No quiere recordan
No queire recordan

Lo laon lo la lo la
Lo la
Lo la
Lo la

Download This Song

زندگی

فوریه 12, 2008

شاید آن روز که سهراب نوشت: تا شقایق هست زندگی باید کرد،خبر از دل پر درد گل یاس نداشت،هر گلی هم باشی،چه شقایق،چه گل پیچک و یاس،زندگی اجبار است.

ورد پرس

فوریه 12, 2008

* امروز دومین روزیه که اومدم خونه جدید.الان حدود یه ساعتی می شه که دارم با ورد پرس وَر میرم.یه مشکل بزرگی که ورد پرس داره اینه که تعداد پوسته هاش محدوده و امکان استفاده از پوسته [قالب] اختصاصی وجود نداره.همچنین نمیشه CSS رو هم ویرایش کرد.از جمله مشکلات دیگه اینه که نمی توان دامین اختصاصی روی وبلاگ قرار داد.البته این محدودیتها تنها برای وبلاگ های رایگان وجود داره و می توان این محدودیتها رو با شارژ اکانت برطرف کرد.
اما خب ورد پرس امکاناتی داره که نمی توان به راحتی از اونها گذشت.از جمله این امکانات که خیلی مورد توجه من قرار گرفت ویجت های ورد پرس هستش.همچنین ورد پرس 3 گیگا بایت فضای رایگان و قابل توجه برای بارگزاری تصاویر در اختیار کاربرانش قرار میده.از جمله امکانات دیگه سیستم کامنت ورد پرس هستش.[عزیزانی که توی وبلاگ کامنت میذارن می تونن پاسخ سوالات خودشون رو توی ادامه کامنت خودشون ببینن…]

* دارم به یه فضای اختصاصی فکر می کنم.دیگه خسته شدم از بس توی سرویس های مختلف وبلاگ ساختم.اول میهن بلاگ،بعد بلاگفا و حالا هم ورد پرس…اگه مشکل خاصی پیش نیاد بعد از کنکور این قضیه رو دنبال می کنم.از عرفان عزیزم هم می خوام که همون قالبی رو که قولش رو ازش گرفتم برام آماده کنه!؟[عرفان جان یه باره دیگه بابت محبتی که به من کردی ازت تشکر می کنم.دستت مرسی…]

* امروز یه آلبوم خیلی قشنگ به اسم خدا نشناس از علی عبدالمالکی دانلود کردم.فوق العاده زیبا بود.اگه تونستین حتما دانلودش کنین.

آروزها

فوریه 12, 2008

روح در جسمم پیر گردید
و دیگر جز خیال سال ها چیزی نخواهید دید
اگر آرزوهایم فاش گردد
از عصای صبرم مدد خواهم خواست
پیش از آنکه به چهل سال برسم
آرزو ها از من گریزانند
این است حال من
پس اگر پرسیدند:
چه بلایی بر سر او آمده؟
بگویید:
گرفتار جنون است
و اگر دنبال چاره بودند
بگویید:
با مرگ درمان خواهد شد.

پی نوشت:
آروزها – سکوت من سرود است – جبران خلیل جبران

خونه جدید

فوریه 11, 2008

* به دلایلی مجبور شدم وبلاگ قبلی و همچنین دامنه ماهی قرمز رو تا یه مدتی بی خیال بشم.یه سری مشکلات پیش اومده که مجبور به این کار شدم.[ امیدوارم که فقط مشکل حادی پیش نیاد و ماجرا به خیر و خوشی تموم بشه.]

* امروز صبح برگشتم خونه.البته با کلی مکافات…

* دیروز انتخاب واحد بود.دیگه مثل اینکه اگه خدا بخواد آخرین ترمیه که توی دهکده ام.اولین نکته جالب این بود که من برای نه نفر از بچه ها انتخاب واحد کردم.نکته دوم اینکه این من مجبور شدم این ترم هم اندیشه اسلامی و هم اخلاق و تربیت اسلامی رو با هم بردارم.نکته جالب ترش اینه که امتحان های این دو تا درس دقیقا توی یه ساعته.حالا موندم چه جوری می خوام امتحان این دو تا درس رو با هم بدم!؟